هوشبهر و هوش هیجانی قابلیتهای متضاد نیستند بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند. همه ما از ترکیبی از هوش و عواطف برخورداریم، افراد دارای هوش بالا و هوش هیجانی بالا، علیرغم وجود نمونه هایی نوعی، نسبتاً نادرند.
بیش از یکصد سال بهره هوشی یا هوشبهر (IQ) بعنوان معیاری برای سنجش هوش فردی محسوب می شد. آزمون بهره هوشی تنها شاخصی بود که نشان دهنده توانایی یادگیری شخص بود، که در سال های اخیر مورد بحث و و چالش محافل علمی قرار گرفت. بسیاری از افراد در آزمون های ورودی دانشگاه یا مؤسسات از نظر بهره هوشی نمره بالایی کسب می کردند اما همین افراد در محیط کار و خانواده چندان موفق نبودند. برعکس افرادی نمره هوش بهر پائینی داشتند ولی در محیط کار افرادی موفق و سازگار به شمار می رفتند که علتش می تواند به سطح هوش هیجانی (EQ) یا توانایی هدایت هیجانهای شخص در تعاملات فردی ارتباط پیدا کند. هوش هیجانی را نمیتوان در مدارس و یا دانشکده آموخت بلکه از طریق فرایند یادگیری اجتماعی آموخته می شود. تحقیقات نشان می دهد موفقیت های زندگی حرفه ای 20درصد بهره هوشی (IQ) و 80درصد به هوش هیجانی (EQ) بستگی دارد.
تحقیقات نشان می دهد اهمیت هوش هیجانی در جهت پیشرفت جایگاه سازمانها در حال افزایش است. با استفاده از بهره هوشی می توان پیش بینی کرد چه شغلی مناسب فرد است؟ درحالیکه هوش هیجانی می تواند مسیر پیشرفت، شکست یا درجازدن کارکنان را پیش بینی کند. در سطوح رهبری و مدیریت عالی سازمان 85 درصد قابلیتها برای کسب موفقیت به هوش هیجانی بستگی دارد تا به سایر توانایی های فنی و شناختی. به همین دلیل می گویند یک فرد فاقد هوش هیجانی حتی اگر بهترین دورههای آموزشی دنیا را ببیند نمی تواند یک رهبر سازمانی برجسته و موفق باشد.
باید گفت بیشتر مهارتها بر اثر تعلیم و تربیت تکامل پیدا می کنند و احتمال دارد که این موضوع حداقل برای بعضی از مهارتهای هوش هیجانی صحیح باشد. مهارت-های هوش هیجانی در منزل و با تعامل خوب والد و کودک شروع می شود. والدین به کودکان یاد می دهند که هیجانهای خود را تشخیص دهند و آنها را نامگذاری کنند؛ به عنوان نمونه «من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصبانی ام» پس وقتی کودک از رفتار برادرش شکایت می-کند و می گوید: "من از او متنفرم"، می توان جمله او را این گونه بازگویی کرد: "به نظر می رسد برادرت خیلی تو را عصبانی کرده" هم نشان داده اید که احساس کودک خود را درک کرده اید و هم سرمشق مناسبی برای بیان احساسات را فراهم ساخته اید.یکی دیگر از راههای پیشنهادی برای پرورش هوش هیجانی، ایجاد محیط امن عاطفی است، به گونه ای که کودکان بتوانند با آزادی و امنیت خاطر درباره احساساتشان با والدین گفتگو کنند. پس باید به آنها نشان داد که به احساسات آنها توجه و نظریات آنها با صبر و حوصله شنیده می شود، حتی اگر قابل قبول نباشند. پس بهتر است با استدلال خواهی، آنها را توجیه کنند. در مواردی که خطری متوجه کودک است، بهتر است به جای آنکه بگویند "بالاخره خودت را به کشتن می دهی"، گفته شود "من می ترسم به خودت آسیب برسانی". اگر اشتباهی از جانب والدین رخ داد، باید از کودکان عذرخواهی کنند تا عملاً آموخته باشند که پذیرش اشتباهات و احساس تأسف امری طبیعی است.
باید بدانیم که هیجانها در افکار مؤثرند، حافظه را شکل می دهند، دیدگاه های مختلف حل مسئله را به وجود می آورند